دست خودت نيست!
گاهي حريصانه بو ميكني
شايد عطر تلخ و مردانه اش لاي انگشتانت باقيمانده باشد
دست خودت نيست!
گاهي دوست داري ضعيف باشي پناه ببري...
گاهي رهايش ميكني و پشت سرش آب ميريزي
و قناعت ميكني به روياي حضورش به اين اميد كه خوشبخت باشد
گاهي نفرين ميكني و آرزو ميكني كه هيچ وقت نباشد
دست خودت نيست!
زن كه باشي تمام ديوانگيهاي عالم را بلدي...
|